رمان پشت سرت را نگاه کن به همت سیبل هاگ در سال 2014 م. نگاشته شد و آرتمیس مسعودی نخستین بار در سال 1395 ش. آن را به فارسی برگرداند. این رمان با پیگیری نشر آموت در سال 1398 ش. به چاپ ششم رسید. پشت سرت را نگاه کن رمانی روانشناختانه و اجتماعی با ژانر تریلر و معمایی است که همان ابتدای کتاب مخاطب با کمی تیزبینی پی به رازو رمز داستان میبرد.
موضوع رمان پشت سرت را نگاه کن، خشونت و معما است. خشونتی که به بیان نویسنده به شیوهای خاموش بر ضد زنان اجرا میشود. رمان با پرداختهای روانکاوانه و جامعهشناسانه در پی افشاگری از این خشونتها برمیآید. ستیزهجوییهای که در طول تاریخ از جانب مردان مستبد و دیکتاتورمنش بر زنان بیپناه روا داشته شده است. مردانی که منش و هویت زنان را از آنها ربوده و ایشان را به موجوداتی فرمانبردار و برده بدل ساختهاند. زنانی که به ظن نویسنده تنها قربانیان جوامع مردسالار هستند.
کلو بنسون، فرزند یک خانواده ناقص و فروپاشیده است. دختری که با اضمحلال خانواده به جامعه واگذاشته شده تا بلکه جامعه کاستی نبود خانواده را بروی بپوشاند. شخصیتی که از همان ابتدا دچار بیهویتی و وازدگی شده، بدان سبب که خانواده که نقش بنیادی در پروراندن بشر دارد، غایب اصلی ماجرا است. نهاد خانواده آنچنان از اهمیت بالای برخوردار است که محیط سالم یا ناسالم آن تأثیر بسیار عمیقی در پرورش فضائل اخلاقی یا رشد رذائل آدمی میتواند داشته باشد. پیوند میان اعضای خانواده تنها یک رابطه سادهانگارانه و فاقد مسئولیتپذیری نیست، بلکه پیمانی مهم و بااهمیت است که از جنبههای مختلفی برای طرفین مسئولیتهای را ایجاد میکند. هاگ خانوادهای فروپاشیده را در داستان خود ترسیم میکند که در حقیقت ناشی از پیامدهای لیبرالیستی و سکولاریستی غربی است. والدینی که به سبب لذتگرایی لجام گسیختهشان نه تنها زندگی خود را به نیستی کشاندن بلکه مسبب تباهی زندگی فرزند خود نیز شدهاند. هاگ تصویری واقعی از خانواده، در جوامع امروز غربی نشان میدهد. تصویری که در جامعه ایرانی اسلامی ما چندان شناخته شده نیست، به طوریکه مخاطب ایرانی آن را نپسندیده و باز پس میزند. چراکه نگاه اسلام به خانواده نگاهی مقدس و معنوی است و خانواده را بستر مناسبی برای تربیت فرزندان صالح و شایسته میداند، چیزی که در رمان ناپیدا است.
کلو در اغلب مواقع دستخوش کشمکشهای درونی و بینفردی است. قهرمانی که برای گریز از تقدیر ناخواسته و جبر آسمانی اهتمام ویژهای میکند، اما بازی سرنوشت چیز دیگری را برای او رقم میزند. فردیتی که به دنبال وارستگی از جبر ژنتیکی و اجتماعی و هر نوع تقدیرگرایی است، تا بلکه بتواند از این راه به تحکم جایگاه و مرتبه اجتماعی خود بپردازد. او برای رهایی از نگرش خُردانگارانه دیگران به کسوت استادی دانشگاه درآمده و آن را به فرصتی مجدد برای آغاز زندگی نو بدل میسازد. زندگی که سرآغاز آن بهجت و سرور است اما استمرار آن تنها اندوه و مرارت را در پی دارد. کلو شخصیت منفعل و وادادهای است که با اندک بارقه محبت از سوی مردان، به آنها کشش یافته و در این راه هویت فردی خود را ذبح میکند. او که به خودبیگانگی مبتلا شده و کنشگری و هویت حقیقی خود را از دست داده، یگانه راه وصول به اُتوپیایی خیالی را، در برپایی پیوند زناشویی میداند. پیوند نامبارکی که نه تنها مایه تشدید آشفتگی هویتی وی شده، بلکه او را به پرتگاه مرگ رهنمود میسازد.
کلو با اعتماد به نفس پایین خود، مسحور و مرعوب زندگی زناشویی شده، اما در ادامه به واهی و ساختگی بودن این اُتوپیا آگاه میشود. او برای خلاصی از تقدیرگرایی بایستی به انتخابی سرنوستساز دست بزند، گزینشی که قهرمان یا قربانی بودن او را معین میکند. قهرمانی که از منظر مخاطب با جسارتی ستودنی به دنبال گرهگشایی راز و رمزهای زندگیاش است. اسراری که به واسطه حضور مردان در زندگی زنان روی میدهد، که منتج به تحول در سرنوشت آنها میشود. هاگ به دنبال نمایاندن زنی است که با زیست قهرمانگونه خود از پس دشوارها و مرارتها برآمده و دچار دگردیسی شده است. زنی که از دید نویسنده نماینده تمام زنان سرخورده جوامع غربی است. هاگ با طرح موضوع قرار دادن خشونت علیه زنان، از این موجودات درمانده میخواهد، خود سرنوشت خویش را به دست بگیرند. سرنوشتی که با رویکردی فمنیستی در انتقامجویی از مردان خلاصه میشود. رمان پشت سرت را نگاه کن میکوشد سیمای دیگری از جوامع غربی در تماس با زنان را به ما ارائه دهد، وجهی که در پس نقاب تزویر و درویی جوامع لیبرال دموکراسی مستتر است. منظری که منجر به همزادپنداری در میان مخاطبان خود میشود. مخاطبانی که خود را در موضع شخصیت اصلی داستان قرار داده و همگی به دنبال راهی برای رهایی از دست مردان میگردند.
سیبل هاگ نویسنده انگلیسی تبار است که آثار متعددی را در ژانر وحشت رقم زده است. هاگ علاوه بر نویسندگی علاقمند به شرکت در فعالیتهای مربوط به حمایت از حقوق حیوانات هم است. او بارها برنده جوایز مختلف ادبی برای نویسندگی در ژانرهای مختلف داستانی شده است. رمان پشت سرت را نگاه کن به فروشی بالغ بر یک میلیون نسخه در جهان دست یافته است. رمانی که جزوء پرفروشترینهای آمازون، نیویروک تایمز و همچنین پرفروشترین رمان با موضوع زنان، روانشناختی و وحشت است. رمان آخرین نفسها تازهترین اثر این نویسنده است که در سال 2019 م. در ژانر وحشت و معمایی قلم زده شده است.
لیام شخصیت شرور رمان است که برای وصول به منویات خود همه چیز را فدا میکند. کسی که بهیچوجه به قانون یا قراردادهای اجتماعی مقید نیست و تنها در پی اجابت حوائج فردی خویش است. او به عنوان تمثیلی از مردان جامعه، به دنبال خلق حکومت توتالیتر در گستره قلمرو خود هست، حوزهای که تمایلی به از دست دادن آن ندارد. کسانی که برای تثبیت مواضع قدرت خویش استفاده از خشونت را مجاز دانسته و در بهروری از آن حدی برای خود قائل نیستند. هاگ با ترسیم چهرهای سیاه و مخدوش از مردان، آنها را موجوداتی عقیم و منفعل میداند که تنها تقدمشان، مرتفع ساختن نیازهای فیزیولوژیکی است. کسانی که به زنان نگاه ابزاری و شیء انگارانه دارند و قادر نیستند هویتی مستقل برای آنها در نظر بگیرند. مردانی که بجای ایفای نقش صحیح همسری و پدری، در پی نیازهای زبون و پست خود هستند. سیاهانگاری چهره مردان میتواند در لطمه زدن به جایگاه سرپرستی و قیم بودن مردان موثر باشد. لطمهای جبرانناپذیر که موجب سلب اعتماد از مردان میشود. در منظر مخاطب ایرانی نقش مرد جهت رشد، تعالی و شکوفایی خانواده، از اهمیت بسزای برخوردار است. مرد در خانواده دو کارکرد اصلی تحت عنوان نقش همسری و نقش پدری بر عهده دارد، نقشهای که در رمان مخدوش شده و درنهایت مخاطب در ذهن خود تصویری سیاه از مردان را ثبت میکند.
پشت سرت را نگاه کن رمانی فمنیستی و ماسکولیستی است که چالشهای روانشناختانه شخصیت اصلیاش را به نمایش میگذارد. داستانی رئال و خطی در سه فصل که با پایانبندی آرمانگرایانه خاتمه مییابد. اثری درام و تراژیک که خشونتهای خانگی برله زنان را نشان میدهد و به اشاعه عدالت فردی میپردازد. رمان با رویکردی فمنیستی به دنبال مظلومنمایی از زنان مغموم و شکست خورده و سیاهنمایی از مردان مردسالار است. زنانی که از دید نویسنده، باید خود را از زیر بار ستم مردان رها سازند و سرنوشت خویش را از نو رقم زنند. رمان با یک تعلیق ساده (آدمربایی) آغاز میشود و در ادامه نویسنده مخاطب را همانند خانم مارپل به سفر در دنیایی پر رمز و راز هدایت میکند. داستان توسط یک راوی اول شخص و از زاویه دید او نقل میشود، امری که به ایجاد حس همزاد پنداری در مخاطب کمک شایانی میکند. شخصیت اصلی رمان در مونولوگگوییهای از بلایا و مصائبی که در دوران کودکی و زندگی زناشویی بر او روا داشته شده است، صحبت به میان میآورد. گرفتاریهای که مسبب اصلی آنها مردان جامعه نشان داده میشوند. هاگ در رمان پشت سرت را نگاه کن زنان را قهرمانان جامعه قلمداد میکند که تنها با تکیه بر فردیت خود، میتوانند از پس مشکلات فائق آیند. نویسنده شخصیتهای خود را در دنیایی لائیک و اومانیستی رها میسازد تا زیستی درندهخو داشته باشند. هاگ یک بحران فردی به بحران جمعی جامعه مبدل ساخته و در لایههای متنی خود به دنبال تبین نظریه ماکس وبر است. او افراد را در بدست آوردن منزلت اجتماعی یکسان میداند اما به دلیل نگاه تبعیض جنسیتی وقوع آن را به زودی میسر نمیداند. پشت سرت را نگاه کن روالی است که مخاطب را از رئالیسم با تم وحشت به فمینیسم ماسکولیستی سوق میدهد و در انتها مخاطب را در فضایی رعبآور از مردان رها میکند. توصیف دقیق جزئیات صحنه ها و حوادث از نقاط قوت رمان بشمار میآید. رمان از گرهافکنیها چندان مناسبی برخوردار نیست به طوری که مخاطب به دنبال کشف معمایی نیست بلکه تنها در پی یافتن مصائب وارد شده بر شخصیت اصلی میگردد.
گیندنزجامعه شناس بریتانیایی معتقد است که برای داشتن یک جامعه مستحکم، باید خانوادهای مستحکم داشته باشیم و خانواده مستحکم باید بر اساس تعامل بین دو جنس، ارتباط اعضا با یکدیگر، اعتماد متقابل و تصمیمهای به دور از خشونت بنا شود. این در حالی است که استمرار در ترجمه آثاری همچون پشت سرت را نگاه کن که برپایه فروپاشیدگی خانواده، خشونت بین اعضای خانواده و سایر رذایل اخلاقی بنا شده میتواند ما را از داشتن یک جامعه مستحکم دور سازد.
نظر شما